..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

بازگشت به زندگی

کجا بودی وقتی که سوختم و شکستم

ایامی که از پنجره ام می دیدم که روز ها از پی هم می گذشتند

کجا بودی وقتی که روزهام آزرده و بی یاور از پی هم می گذشتند

آخر آنچه می گویی و انچه می کنی به دلم منشیند

هنگامی که به سخنان کس دیگری دل بسته بودی

و حرفهای او را به جان باور می کردی

من راست به خورشید درخشان خیره شده بودم

 

غرق در اندیشه و غرق در زمان

هنگامی که تخم زندگی و تخم تغییر کاشته می شد

بیرون باران آهسته می بارید و تیره

و من به این گذشت خطرناک اما مقاومت ناپذیر می اندیشم

از میانه سکوتمان تاختی بهشتی کردم

می دانستم که برای کشتن گذشته و بازگشت به زندگی

لحظه اش فرا رسیده

می دانستم که انتظار آغاز شده

و راست رفتم ... به سوی خورشیده مهربان

راجر واترز(پینک فلوید)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد