..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

دوران دبیرستان۲

سلام

می خوام یه خاطره باحاله دیگه از دبیرستان براتون بگم

ساله سوم بودیم.منم کناره یکی از بجه ها میزه چهارم می نشستم سره کلاسه فکر کنم شیمی بود

من یه شلوار پام بود از این شلوارهای کتون.یادمه نخهای اون شلوار کمی کلفت بودن

دقیقا وسط پاهام یا همون خشتک یه ذره شلوارم نخ کش شده بود

یه نخ بود که آویزون بود می خواستم بکنمش هر کاری کردم نشد یعنی اگر می کشیدمش پاره می شد

این رفیقه من یه فندک تو جیبش بود البته اون سیگاری نبود ولی همراهش بود

به من گفت که بیا با آتیشه فندک بسوزونمش

منم قبول کردم.جونم براتون بگه اونو آتیش زد از پایینه اون نخ

یه دفه اومد بالا و دیدم وسط پام دود می یاد.آره وسطه پام آتیش گرفته بود . با دوستم با دست خاموشش کردیم

شلواره منم سوخت.آقا یه بویی سره کلاس پیچیده بود .معلمه ما هم دنباله بو می گشت و می گفت چرا بوی سوختن می یاد

ولی ما رو پیدا نکرد.وای که چقدر خندیدیم

.اینم به خاطره باحال از دورانه گذشته من که رفته دیگه نمی یاد

من موندم و خاطراتش...

نظرات 4 + ارسال نظر
آدینه بوک جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:07 ب.ظ http://www.adinehbook.com

بازاریابی اینترنتی ... هر کلیک 80 ریال ... به ما سر بزنید.

سیامک جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:55 ب.ظ http://siamaksalimy.blogsky.com

سلام
قشنگ مینویسی . به من هم سر بزن .

اهورا شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 ب.ظ http://wall.bolgsky@yahoo.com

بیشتر راقبم در مورده دیوار صحبت کنیم

هیوا یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.sahi.blogsky.com

سلام ممنون از اینکه به وبلاگم اومدی در ضمن خاطرات با حالی داری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد