..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

سلام

 

گفتم چی بنویسم امشب...

داشتم فرهاد گوش می دادم این شعرش اومد خیلی خوشم اومد

نوشتم تا شما هم بخونیدش..

خیلی زیباست...

زیباست به زیبایی یک احساسه خسته

که وقتی این شعر را با صدایی زیبا می شنوه

می فهمه که دلهای خراب مثل دل خودش زیاده..

 

می دونید این هفته یه خورده عجیب بود...

نمی دونم ...با یه نفر خانمی آشنا شدم..

خانمی که عاشق بود..ولی عشقش بهش خیانت کرد

هر چیزی فکر بکنید این خانم کرد اما آخرش....

حالا فکر داشت تا بجنگد با همه...

اما بازم گرفتاره زخم زمانه شد...دیدیم..چگونه کم آورده بود....

من چون قبلا دیدیم...انجام داده ام و کشیدم ..و یا الانم می کشم

دلم بد براش سوخت...

دلم برای خودم هم سوخت که چرا دلم شکست می دونید..شاید دلها شکستم...

می دونی از هر دستی بگیری از همون دست پس می دی...

اما به خانمها بر نخورد اما بدانند احساس در بعضی روابط یعنی شکست مطلق...

البته خیلی از پسر ها هم گرفتاره احساسه کور می شن..بعدش هم شکست کور...

البته یکی از دوستانم می گفت البته در مورده من

می گفت تو شکست نخوردی....تو شهامت گفتن نداشتی...

نمی دونم شاید....

 

 

گفتنیها کم نیست..

رستنیها کم نیست.من و تو کم بودیم

خشک و پژمرده تا روی زمین خم بودیم

گفتنیها کم نیست من و تو کم گفتیم

مثله هزیانهای دم مرگ از آغاز چنین در هم و بر هم گفتیم

دیدنیها کم نیست من و تو کم دیدیم

بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم

چیدنیها کم نیست من و تو کم چیدیم

وقت گل دادنه عشق روی دار قالی..

بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدم

خواندنیها کم نیست من و تو کم خواندیم

من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد با دهانی بسته وا ماندیم

من و تو کم بودیم

من و تو اما در میدانها اینک اندازه ما می خوانیم

ما به اندازه ما می بینیم

ما به اندازه ما میخوانیم

ما به اندازه ما می چینیم

ما به اندازه ما می گوییم

ما به اندازه ما می روییم

من و تو کم نه که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم

من و تو خم نه در هم نه و کم هم نه که می باید با هم باشیم

من تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم

من و تو حق داریم که اندازه ما هم شده با هم باشیم...و بس

 

 

 

.........................................................................................................................

نظرات 26 + ارسال نظر
شادی پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:39 ب.ظ http://shahdoone.blogsky.com

سلام...
شعر زیبایی بود.
و زیبا می نویسید.
موفق باشید.

نگین جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ق.ظ http://sayetarik.blogsky.com/

آره احساس یعنی شکست مطلق!!!!!!!!چه خوبه که آدم رو خودش و حتی احساسش تسلط کافی داشته باشه تا فقط در موقع لزوم خرجش کنه..اما این چیزا فکر نکنم ربطی به دختر یا پسر بودن داشته باشه!!!!!!و در این موردم که نتونستی احساست رو بهش بگی نباید خودت رو ملامت کنی.اگه فکر میکنی دیر نشده الان بگو اگرم نه که به این فکر کن که شاید اگه بهش میگفتی با رفتارش از گفتت پشیمونت میکرد.

سلام
می دونی نگین خانم من در کارهام اگر مطمئن نباشم هیچ وقت کاری را انجام نمی دم
مطمئن باش اگر اون من را دوست نداشت هیچ وقت حتی بهش فکر هم نمی کردم
چون دوستی یه پیمان قلبیه نه یه پیمانه که بشه با پول یا ... خریدش..
دوستی ۲ طرفه زیباست می دونی اونایی که عاشق کسایی هستن که اصلا دوسشون ندارن کاری بس بیهوده انجام می دهند..

صونا جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ق.ظ http://www.hoveyat.blogsky.com

سلام مهربان
ممنون از اینکه قابل دونستی و بهم سر زدی و امیدوارم هرگز کسی غمی در دل نداشته باشد.
سفره زندگی را در دشت خوشبختی بگسترانیم و هر عاشقی را در محفل خود پذیرا باشیم تا هر زیبایی را به زیبایی هر آنچه هست ببینیم که زندگی همچون باد در حال گذر است.
معبودت نگهدارت

علیرضا جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:55 ق.ظ http://sezef.blogfa.com

سلام......
ما که شما رو یادمون نرفته......
فقط سختی درسهای دانشگاه.....سختی شغل بیرحم....
نمیزاره یه چند روزی برای خودمون باشیم.....
شاید یه چند روزی از زندگی مرخصی بگیرم......حتی از نفس کشیدن....
راستی هوس باد تندی هستش که بدون رحم میاد و میره و تمام وجود ادم رو خراب میکنه.......
دنبال هوس نیستم....دنبال عشق هم نیستم.......من فقط دنبال ارامش هستم

میدونی فلسفه زندگی و تلاش برای رسیدن به آرزوها و بعدش آرامش...

لی لی جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:58 ب.ظ http://liliana.blogsky.com/

سلام
مرسی انشال.. شانس بازهم در خونه ما وشما رو بزنه
موفق باشی

shiva جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:57 ب.ظ http://mahighermez.blogsky.com

salam merC ke be webloge man sar zadi
rastesh midooni man mikham az zendegi lezat bebaram vali nemishe nemikhan baghie engar!
rasti shere ghashang bood
bazam behem sar bezan =;

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:52 ب.ظ http://rue.blogsky.com

هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر

امیرحسین شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ق.ظ http://bigblackrat.blogsky.com

آنکس که خریدار بدو را یم نیست

وانکس که بدو رای خریدارم نیست

سلام
خوبی ؟
باز هم به دلم نشست .یادته اون شعر بالا رو تو پست قبلیت نوشته بودی ؟
عین حقیقته . ولی پریروز برام یه اتفاق افتاد که هنوز تو خماری هستم هنوز باور نمیکنم
من از ترم اول تو دانشگاه از یه دختری خوشم میومد ولی چون هم رشته نبودیم و هیچ موضوعی گیر نمیاوردم که این موضوع رو براش مطرح کنم و از طرفی مطمئن بودم که اگر هم بگم فقط خودم رو کوچیک کردم از گفتنش خود داری کردم تا پریروز که یکی از دوستهام کشیدتم کنار و بهم گفت که فلانی به خانم من گفته که از تو خوشش میاد میخوای باهاش دوست بشی ؟
منظورم از فلانی همون دختریه که من ازش خوشم میومد .
بعد از 4 ترم .
خب دیگه . . .

خوبه دیگه...
خوش باشید..

ستاره شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:02 ق.ظ http://setareh-banoo.blogsky.com

سلام
شعر قشنگی بود.
چرا پیش من نمیای؟
منتظرتم.

یاس رازقی و بهار نارنج شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:36 ق.ظ http://formyramin.blogsky.com

سلام. ممنونم که خبرم کردین. همیشه اینکارو بکنین...!

شما ممکنه مستقیما تو احساس شکست نخورده باشین . اما یه جای دیگه شکست خوردین که ضربش رو اینجا به شما زد! اونجا که تو ویژگی های شخصیتیتون باید توجه میکردین که در مورد عشق هیچ وقت پای شکستن غرور نیست. اینکه آدم بتونه عشقش رو بدست بیاره یه عمر براش غرور آفرینه... من نمی دونم چرا تو فرهنگ جامعه ی ما جا افتاده که تلاش برای رسید به عشق یعنی شکست غرور. اصلا به فرض هم که اینطور باشه! آیا یک عمر غرور ارزش چند روز شکستن غرور رو نداره؟! به خودم هم میگم! کمی فکر کنیم!
در ضمن من خودم هم آدم مغروری هستم. اما معتقدم میشه طوری بود که غرورت شکسته نشه و به همه ی خواسته های دلت برسی...
در ضمن یه چیز دیگه هم که برام جالبه اینه که شما در پاسخ یکی از بازدیدکننده ها گفتین که اون خانوم هم به شما علاقه داشته. پس چرا فکر کردین غرورتون میشکنه؟ نکنه... گاهی سنت ها به کمک غرور میان . نه؟ مثلا اینکه یه پسر بخواد به یه دختر پیشنهاد بده غرور رو نمیشکنه...
در ضمن من حس می کنم دلیل عدم موفقیت شما در این عشق غرورتون نبوده... من حس می کنم یه سری افکار اشتباه باعثش باشه. یه سری برداشت اشتباه از شرایط...
اما در پایان نظر من اینه که تا همیشه به غرورتون مثل امروز پایبند باشین. اما اگه یه روز یه جا به هر نحوی پای عشق به میون اومد "مغرور" بایستید و بگید: "من عاشقم"... حس می کنم غرور شما یه جور غرور شخصیتیه و با اون غرور مخرب فرق داره. اجازه ندید این غرور مفید دیگه به خوشبختیتون ضربه بزنه. پای دلتون بایستید...
موفق باشید
یا علی

سلام
شاید...باید بهش فکر کرد
اما مهم اینه که گذشت و یه خاطره شد...و تمام..
من اصلا دیگه این چیزها برام مهم نیست...یه چیزه بی اهمیت شده..

فریناز شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:54 ق.ظ http://acoldemotion.blogsky.com/

بعضی وقت ها فکر میکنیم هیچ کس مثل ما نیست. تو شرایطی مثل مال ما گیر نیفتاده. اما ...
بعد دلمون برای اون میسوزه! چون دلمون برای خودمون میسوزه!
شکست مطلق!! باهات موافقم؛)
شعر قشنگی بود! شما خوب مینویسید. حیف که کم مینویسید.

شادی شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ق.ظ http://rangarang1385.blogsky.com/

سلام وبلاگ قشنگی داری
اگر مایلید تبادل لینک کنیم

سیاوشی.عاشقانه ها شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:19 ب.ظ http://arezoo62.mihanblog.com/

سلام دوست من خوبی.....
شعر زیبایی بود... برای منی که فکر میکردم ما شدیم...
آره اون گفت من وتو یکی شدیم ولی افسوس این طور نبود.... چشمم به کامنت یکی از دوستان افتاد و شما گفته بودید عشق دو طرفه خوبه... منم با این حرف موافقم.... ولی اونی که دم از عاشقی و عشق دو طرفه میزد الان کجاست... نمیدونم چی بگم حیف روزهای گذشته بگم و یا یاد و خاطره اون روزها به خیر... ولی به هر حال اون بود که منو با عشق به معنای واقعی آشنا کرد..... و از خدایم و از اون فرشته خدا هم ممنونم... من شاید لایق نبودم....
شاد باشی و پایدار..........

سلام
زندگی در جریان است چه من و شما بمونیم ثابت چه باهاش همراه بشیم...

فردان شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:28 ب.ظ http://aber.blogsky.com

نمی دونم این حس شاید زاده قلب خود ماست چون ما براش پایانی در ذهن نداریم .... همیشه زنده است شاید نه بخاطر اون شخص بلکه بخاطر خود ما(اشتباه برداشت نشه خودخواهی نه بی رحمیمان و شاید هم اره خودپرستیمان...)

فروز شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:36 ب.ظ http://kashiekeder.blogsky.com

سلام
شکست مطلق ،شکست کور،جنگ ! نمی دونم چه هفته رو گذروندین وان خانوم چه سختی های رو تحمل می کنه چون فعلا از نظر درک کردن در سطح پایین قرار دارم اما مطلق و کور ؟می دونید باور دارم احساس کاملا انحصاری فقط مطلق به فرد ونشعت گرفته از خواستهایش هست. اما مطلق ،نه؟همیشه شکست اخر کار نیست پس مطلق نیست. کوری هم باز به خواسته فرد بر می گرده نمی خواهد چیز متفاوت خواسته خود ببینه پس نه شکست کور چون می دونه اما از روی اگاهیش ان رو منکر میشه.اره ،شاید........ مثله هزیانهای دم مرگ از اغاز چنین در هم بر هم گفتیم.....در مورد حق داشتن همان طنین بغض الود فرهاد کافیه برای..............گاهی اوقات انقدر به ریز دیدن عادت می کنیم که یه هو خودمون رو خیلی بزرگتر از رو به رو شدن با مشکلات میبینیم.

سلام
در جواب هیچ ندارم بگم...

برگ سبز شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:13 ب.ظ http://sabzine.blogsky.com

این شعر فرهاد منو یاد روزی میندازه که....میترسیدم یه روزی برسه بهش بگم گفتنیها کم نیست من و تو کم گفتیم...اما همه چیز یه طوری پیش رفت که آخر هیچی نگفتیم...ما به اندازه ما نروییدیم...دلم ازاین میسوزه!...چرا اینها رو دارم به شما میگم؟دلم بدجور پره!!!

سیاوش یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:44 ب.ظ http://faryadeasheghane.blogsky.com/

سلام
ممنون که به من سر زدی
راستی وبه جالبی داری

شیما یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:33 ب.ظ http://just-a-day.bogsky.com

سلام.وبلاگ زیبایی دارید اما نوشته هاتون بیشتر من رو درگیر کرد.این رو فهمیدم که قلب بزرگی دارید اما نمی دونم چرا برای خودتون کم گذاشتید...
راستی اینم یه نظر شخصی شخصی:دیوار می تونه تکیه گاه تنهایی های ۲ عاشق باشه.و می تونه به اوج بره.
یه تکیه گاه امن و محکم.پس اونو از کسی که دوستت داره و لایق قلبت می دونی دریغ نکن ...
با آرزوی بهترین ها

مهتاب یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ب.ظ http://rezaeirad.blogfa.com

سلام و خسته نباشید.

بشنو از مهتاب:
"احساس درون را می طلبد ، از درون برمی خیزد!
گلی ست با ریشه های در ژرفای انوار.
وجودی گر در بند باشد، احساسی حائل است!!"

بیایید کم به درونمان بیاندیشیم و دل را دریابیم....
شاد و سربلند باشی.

نگین سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:30 ق.ظ http://sayetarik.blogsky.com/

سلام کجایی؟چرا بهم سر نمیزنی؟من آپم

نسرین سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ق.ظ http://www.nasrintanha.blogfa.com

به نام خدا
سلام دوسته عزیز! بازم از تو می نویسم! اون وبلاگ و از تو لینکت حذف کن! من اون وبلاگ خیلی وقته حذف کردم! دوست عزیز عشق همش دروغه! آدم نمی تونه تو این دنیا به هیچ کسی وفا کنه! ببین ما همیشه حرف عشق و می زنیم ولی پاش می شه نیستیم! بهونه میاریم! آره من به خاطره خودت ولت کردم به خاطر اینکه نمی خواستم بهم وابسته بشی! من این حرفارو قبول ندارم! ببین آدم وقتی می گه عاشقم! آدم وقتی می گه یکی رو می خوام از همه چیزش میزنه! آدم همیشه اول یه چیزو می سنجه بعدن شروعش می کنه! می دونه مشکله ما انسانا اینه که همه چیزو با بی خیالی شرو ع می کنیم! من نمی خوام بگم خودم خیلی خوبم نه ولی حداقلش می تونم اینو بگم همیشه به این فکر کردم که به آدمای درور ورم خوبی کنم همین خوبی باعث شد بعضی ها خیلی چیزارو از دست بدن! اگه می بینی الان اینجام دارم واسه شما می نویسم واسه اینه.........!ما به اندازه ما می بینیم

ما به اندازه ما میخوانیم

ما به اندازه ما می چینیم

ما به اندازه ما می گوییم

ما به اندازه ما می روییم
ببین انسانا کارشون شده درویی! سره هم کلا گذاشتن! بهم دروغ گفتن! دل هم شکوندن! چرا هیچ کسی هیچ وقت نمی پرسه از طرف مقابل ای بابا چی می خوای؟ ای بابا بی خیال بعد مدتی اومدم حالا این همه هم حرف زدم! خوش باشی! یا حق!

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:14 ب.ظ http://rue.blogsky.com

با باران از راه رسید
عشق را دوباره در مزرعه خالی تنم پرواند
زندگی را درآسمان آبی چشمانش حس کردم
ناگهان...
پاییز عشقم از راه رسید
آری رفت
ولی هنوز
قلبم برای او می تپد...
.
.
.
دلت شاد

نسرین سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.nasrintanha.blogfa.com

به نام خدا
سلام دوسته عزیز! مرسی از لطفتون! من این حرفارو نزدم که فکر کنی خیلی خوبم! می دونی تصمیم جدید من آزه ننوشتن! آره تصمیم جدیده من اینه که می خوام بد باشم! خسته شدم از بس که به همه خوبی کردم ولی جز بدی هیچی ندیدم! همیشه همه کارای خودشونو با این حرفا توجیح کردن که هیچ کدومشونو من قبول ندارم که آره تو این قدر خوبی نسی که ما دلمون نمیاد دلتو بشکونیم!نسی ما لیاقت این همه خوبی رو نداریم! اههههههههههههههه!حالم از این حرفا بهم می خوره! این گاری من از این دنیا چی خواستم! می دونی همیشه تا حد مرگ واسه همه مایه گذاشتم ولی هیچ کس قدر ندونست! خوب منم آدمم! خسته شدم! ببین من تو زندگیم ۲نفر آدم بود که هردوشونم می دونی رفتن چون خودشون به این نتیجه رسیدن که لیاقت نداشتن که با من باشن اینم از اون چرت و پرتاست تو زیاد جدی نگیر! البته خوب واقعا هم لیاقت نداشتن اگه داشتن که این همه خوبی رو این همه چیزو ول نمی کردن که یه عمر حصرت بخورن چون برگشتن فایده ای نداره نسی دلش از سنگ شده! ببین این و با افتخار می گم بهترین دختره روی زمینم! من فرشتم! ببین من خیلی کارا کردم که یک صدمشو هیچ دختری انجام نداده! خوب مرسی دوست عزیز بازم واسه همه چیز! خوش باشی! یا حق!

مرجان چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:04 ق.ظ http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

سلام دوست خیلی گلم
میگن دل به دل راه داره ! قبل از اینکه برم سراغ کامنتهایی که دوستان برام میذارن اسم وبلاگتو توی یکی از وبلاگها دیدم و یهو به این فکر افتادم که خیلی وقته سراغت نیومدم اول وبلاگتو باز کردم و بعد رفتم سراغ وبلاگ خودم که با کمال تعجب دیدم برام کامنت گذاشتی . مرسی دوست عزیز
شعرت واقعا قشنگ بود منم از آهنگهای فرهاد خوشم میاد
بازم سر بزن
بای بای

نسرین چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:41 ب.ظ

به نام خدا
سلام دوست عزیز! خوب منم می خوام بد باشم ببینم به چی می رسم با اینکه می دونم بی فایدست ولی خوب می خوام سرم به سنگ بخوره! ببین من هر کاری کرده باشم تا حالا هیچ کس نتونسته ازم سو استفاده کنه! چون این قدر دیگه دیوونه نیستم که بخوام بزارم هر کسی هر کاری می خواد باهام بکنه! ببین اون 2نفر نموندن چون با خودشون مشکل داشتن چون می دونستن نمی تونن من و خوشبخت کنن چون می دونستن که لیاقت این همه خوبی رو ندارن! من که همیشه به خودم اطمینان دارم! همیشه می دونم که کیم و هدفم از زندگی چیه! ببین زندگی که من دارم خیلی ها حصرتش و می خورن! ولی من این چیزارو نمی خوام! می دونی من نه کمبودی تو زندگیم دارم نه مشکلی هیچی! رفتم سفر واسه اینکه همه چیزو فراموش کنم واسه اینکه بفهمم ارزشم خیلی بیشتر از این حرفاست تو اون سفر یه چیزیرو یه جایی حک کردم که قبلا هم گفتم می دونی قبلا بهت گفتم ما همیشه واسه کارای خودمون سعی می کنیم دیگرانو الکی توجیح کنیم! ولی من این شکلی نیستم! من همیشه واسه همه کارام دلیل قانع کننده می یارم! ببین من اگه بفرض مثال به دوست پسرم می گم دوست دارم خوب عزیزه من به نظر شما این نشونه اینه که من بهش وابسته شدم؟ خوب ببخشیدا آدم خیلی باید خر باشه که با این حرفا فکر کنه کسی وابسته شده! من اصلا موندم مگه وابستگی چیه؟ یا مثلا من بهش بگم دلم واست تنگیده دیگه هیچی الان اون باید فکر کنه که من بدون اون نمی تونم یک ثانیه هم زندگی کنم! همش چرت و پرت........! واقعا متاسفم واسه آدم هایی که این شکلی فکر می کنن! می گم هنوز کسی نسرین و نشناخته! فکر می کنن که یه آدم احساسی یه بچه که زود عاشق میشه زود وابسته می شه ولی نمی دونن که من کیم؟ ببین من این قدر می فهمم که بهشون گفته بودم اگه روزی احساس می کنی با کسه دیگه ای خوشبختی من حاضرم پامو از تو زندگیتون بکشم بیرون ولی می دونی اشتباه اونا چی بود!؟ فکر می کردن که چون این قدر حواسم بهشون هست! این قدر بهشون توجه می کنم! این قدر باهاشون مهربونم! فکر می کردن که بهشون وابسته شدم! خنده داره! بخند به همه حرفام بخند چون خودمم می خندم وقتی حرفاشون میان تو ذهنم! ببین بعدا ادعاشون می شد که مردن! مرد بودن مگه چیه؟ آدم وقتی حرف اینو می زنه که من مرد توئم؟ حرف اینو می زنه که تو مال منی؟ خوب پس مرد باشو رو حرفات وایستا نه اینکه وسطتش جا بزنی! مگه زندگی چیه؟ مگه ماها چقدر زنده ایم؟ ببین می دونی بهت گفتم من با یه انسان معمولی خیلی فرق دارم(البته اینو خیلی ها که می شناسن من و می دونن)! خدا یه حس خیلی خوبی بهم داده! ببین آره بزار فکر کنن که نسی سنگ دل شده! ولی از دیشب به بعد دیگه هیچ کدومشون واسم مهم نیستن! اون اولی که خیلی وقته واسم مرده! این دومی هم که خیلی خیلی واسش..............! خوب ببین من هیچ مشکلی ندارم دوست جوون که بخوام با خودم کلنجار برم! شماهم همیشه اینو بدون که یه خدایی هست اون بالا که خودش در مورد همه ماها قضاوت می کنه! اینو جدی دارم می گم هیچ وقت منتظر این نیستم که برگزدن! منتظر این نیستم که حتی یکی یه خبری ازشون بهم بده! چون هیچی واسه هیچ کس کم نزاشتم! از معرفت گرفته تا جوون.................! خوب دوست جوونی مرسی که میای وقت می زاری نظر میدی من اگه نمی نویسم چون سرم زیادی شلوغ شده آخه یکی از اون دخترای فقیری که بهشون درس میدم 5دی عروسیشه خدارو هزار مرتبه شکر با کسی ازدواج قراره بکنه که حداقلش دستش به دهنش میرسه! به خاطر همین منم باهاشون میرم واسه خریداشون که اگه پول کم آورد کمکش کنم! تازه عروسی داداشه خودمم هست! ولی شما دوستای گلمو فراموش نمی کنم! همیشه به یادتونم! می بینید که هر روزم بهتون سر میزنم کامنت می زارم تازه آذیتتون هم می کنم(این تو وجودمه اذیت کردن)! خوب موفق باشی! یا حق!

خزان نوشت چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:43 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

خوبه ادم مشکلات را ریز ببینه و بعد برشداره و بندازتش دور! خیلی خوب می شه ها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد