می خوام براتون قصه بگم
حرفهای سر بسته بگم
قصه یه مرده کوچک
اگه بتونم
غولی بود به اسم غران غران
غولچه ها تو خونشون می موندند
می خوردند و می خوابیدند و می نوشیدند
آقا غوله یک ردای سرخ بر تن داشت
یک شب کلاه آبی روشن به سر می گذاشت
و این لباس خیلی بهش می آمد
وسط علفزار
ماجرای بزرگی برای آقا غوله پیش آمد
سرنجام هوای تازه...
می نوشید می خورد و یل للی _تل للی میکرد
و یک روز _هورا
غولچه ها یک جوره دیگه هورا کشیدند
هوووووووووووووووورا
به آسمان نگاه کن رود را تماشا کن راستی زیبا نیست
آقا غوله چرخ میزد تا برای گردش جایی پیدا کنه
و آن وقت یک روز ...هورا!
غولچه ها یک جوره دیگه هورا کشیدند
اینجوری هوووووووووووووووووورا
هووووووووووووووووووووووورا
پینک فلوید(راجر واترز ) |