با سلام
غم بی هم زبانیم را با باد خواهم گفت
و نا مهربانیت را
به دست نقال خواهم سپرد
چون صیادی بد اقبال به خانه باز خواهم گشت
و یادم نرفته خواهش خاموشت
با چشمانه خسته ز تنهایی
دیشب خیال روی تو با من گفت
این روزها دوباره تو می یایی
هنگام رفتن است
چشمانم را بستم و برگشتم
باور نمی کنم
هرگز...اری هرگز
دیشب تمام ستاره های پشت پنجره را
با دست خاموش کردم
وقتی...
شنیدم که ماه را به اتاقت برده ای
....................................................