...

سلام...

 

امشب از اون شباست که من بد خرابم...

خراب از موندن در خود و بودن در بی خیالی

من دارم خراب بی خیالی می شم ...

خرابی که می خواد وانمود کنه بی خیاله اما تو دلش آشوبه

باید جنگید ...جنگی بی سرو صدا...

حالا جالبه بدونی که نمی دونی باکی باید جنگید

می دونی می گن آدم گاهی باید با خودش بجنگه..

جنگ با خودت...با عقیده های کاذب با چیزهایی که یه روز

شاید مسخره اشان می کردی اما الان همه وقت با خودته...

شدن مونس فکر های شبانه ات

فکرهایی که همراه همیشگی دودی هستند که دروجودت دنباله

بی هدفی می گردن...

چه می شه کرد...فعلا صبر.....شایدم همون بی خیالی......

 

به قوله فرهاد...

 

هر چند ز کار خود خبر دار نی ام

بیهوده تماشای گر گلزار نی ام

بر حاشیه کتاب چون نقطه شک

بی کار نی ام اگر چه در کار نی ام

امروز در این شهر چو من یاری نیست

آورده به بازار و خریداری نیست

آنکس که خریدار بدو را یم نیست

وانکس که بدو رای خریدارم نیست

 

خواننده فرهاد...شاعر...

روحت شاد...

 

یه توصیه: لذت واقعی را در کنار اونایی که دوستمون دارن تجربه کنیم

.....................................................................................................................