با سلام..
گاهی حوصله ام سر می ره...
نمی دونم دلم می گیره...
نمی دونم از خودم خسته می شم...
نمی دونم اما فقط تو تو اون موقع توی یادمی...
به هر حال...می شینم گاهی فرهاد گوش می دم...
گاهی پینک فلوید...
گاهی حبیب...(البته آهنگ های قدیمیش)
گاهی که فقط تنهایی بدون تو دارم
anathema(آناتما) گوش می دم..نمی دونم چه صدایی دارن که از این رو به اون رو می شم....
گاهی.دوست دارم بشینم با صدای که ازت مونده زندگی کنم..
گاهی می شینم فکر می کنم که :
مشکل من بودن یا نبودنه توست..؟؟؟.
گاهی به این نتیجه می رسم که مشکل
خودمم...
گاهی دلم بد می گیره...
...گاهی باید رو یکی خالی کنم....
گاهی حس می کنم خیلی خسته ام....
شاید خستگی رو باید روی یکی خالی کنم..
گاهی فکر می کنم با این همه دوست خیلی تنهام...
ولی شاید تو این همه دوست یکی ...دو سه تاشون برام مهم باشن...
شاید بقیه به نوعی برای سرگرمیه...
یه سرگرمی که خیلی ها را می بینی که سرگرمه همین دوستیهای پوچن...
گاهی به دیوار نگاه می کنم...
گاهی فکر می کنم چه زود عوض شدم...
گاهی حوصله شنیدنه (نه) را ندارم...شاید سکوت می کنم..
گاهی فقط دوست دارم در خواب تو را ببینم..
نمی دونم اما دوست دارم اسم عزیز ترین چیزدر زندگیم را تو بزارم...
گاهی فکر می کنم یاد تو تا آخره عمر از دلم نمی رود
گاهی فکر می کنم که من چرا اینقدر خاموشم...
................................................................................
گاهی فکر می کنم....چرا؟؟؟؟؟
گاهی فکر می کنم چرا خدا راحت تو را آورد و راحت برد..
گاهی دلم برای کسانی می سوزد که راحت و پوچ دل می دن...
گاهی دلم برای کسانی می سوزد که انتظاره یه ....
اما شاید سکوت....
گاهی دلم برای نگاهت تنگ می شود...
گاهی می بینم که چند خاطره از تو موندن...
شاید با همان ها باید زندگی کرد...
............................................................................
و تو ای دخترک دل مبند...دل به من مبند...
و تو ای دخترک...انتظاره محبت نکن...
و تو ای....انتظاره سلام نکن...
و تو ای ....انتظاره عشق نکن....
و تو ای ....انتظاره.....................
گاهی دلم برای بعضی ها که دلبسته ...شاید...
می شن می سوزه...
نمی دونم اما دلم نمی یاد دل بشکنم....
شاید خبر ندارن من خودم یه شکست کاملم.....
نمی دون.............................................................
شاید انتظار باید از اهلش باشه.....
خیلی خیلی خسته ام...
اصلا حوصله ندارم...شاید به یه پوچی زیبا رسیدم...
به یه جایی که ....
..........................................................
نمی دونم هوس کردم برم به نا کجا...
شاید به نا کجایی که فقط تنهاییش....نبودنه توست....!!!!!......
...................................................................................................
سلام
گاهی دلم فقط واسه یکی تنگ میشه که نمیدونم دلش واسم تنگ میشه یا...........
گاهی از همه خسته میشم از خودم حتی ولی به اون که میرسم............
و گاهی نمیدونم چرا دل می بندیم وقتی میدونیم آخرش دلمون میشکنه ...........
یا حق
به نام خدا
سلام دوست عزیز....خوبی؟
نمی دونم اول شدم یا نه... ولی خیلی مهم نیست....
خوب دیگه دل تنگی همیشه با آدمه.... نمی شه دل تنگ نبود.... این چیزایی رو که گفتی واسه همه انسان ها گاهی پیش میاد... گاهی همه انسان ها این شکلی می شن... ولی بازم باید زندگی کرد... منم دلم میخ واد برم به نا کجاا.... کاش می شد ی هروز بی خیال همه چیز شد و رفت.... کاش می شد قید همه چیز و همه کس و زد و رفت یه جایی که هیچ کسی نباشه..... ولی دوست جوونی همیشه این و بدون چه خسته باشی چه عصبانی باشی چه هر چیزه دیگه ای که باشی سره کسی خالی نکن... من وقتی عصبانی می شم میرم یه جایی که هیچ کسی نباشه و تا دلم می خواد داد می زنم و گریه می کنم( خوب دیگه شک کن به عقلم)! می دونی خدا نکنه یکی پیشمون عزیزترین کسمون بشه دیگه نمی تونیم اون و از دلمون بندازیم بیرون... کسی که راحت دل میده مطمئن باش راحتم دلش می شکنه... واسه هر چیزی یا هر کاری باید سختی کشید... حتی دل دادن به کسی... آدم نباید خیلی زود به کسی وابسته بشه یا کسی رو خیلی زود دوست داشته باشه.... کسی رو هم نباید خیلی زود به دست آورد....همیشه همه چیز از بین میره جز خاطره ها.... حتی با اومدن کسه دیگه ای هم باز اون خاطره ها به جا می مونه....
انتظار داشتن از کسی خوبه ولی باید حدش و نگه داشت... ولی به نظر من کسی نباید از کسی انتظار عشق داشته باشه... مخصوصا عشق های امروزی... می دونی یکی بهم گفت نسی عشق واقعی یعنی این....: ۲-۳ ساعت با یکی حرف بزن...۲-۳ ساعت لاو بترکون باهاش و بقیشو حالی به هولی...(خودت تا آخرش و برو...) بهش گفتم این یعنی عشق؟ گفت عشق های امروزی یعنی این... نباید عاشق کسی بشه.... ببین به نظر من برو مسافرت...البته الان که نه....بعد از امتحانات ترمت... برو یکم به خودت بیاا... تا کی قراره این شکلی باشی....؟ این جوری نمی شه زندگی کرد....می دونی دوست عزیز هیچ کسی تو زندگیش به اندازه من درد نکشیده... ولی همه اینا باعث شده که یه آدم محکمی باشم..... با اینکه هر کسی نوشته های من و می خونه می گه چقدر ناامیدی...... همه بهم می گن تو که به همه امید میدی چرا خودت این شکلی؟ می دونی من اگه اون مشکلی رو که دارم حل بشه باور کن دیگه هیچ غمی ندارم.... چون باید زندگی کنم... درسته خیلی بلاها سرم اومده... ولی بازم مجبورم که زندگی کنم..... منم مثل تو بهترین کسم و از دست دادم....... منم مثل تو وقتی یاده اون همه خاطره می افتم وقتی یاده اون خنده هاش می افتم وقتی یاده اون چشاش می افتم بدنم یخ می زنه ولی دوست عزیز به نظره تو کاری می شه کرد....؟
درسته نمی شه انداختشون دور ولی عزیز جوون نمی شه هم کاری کرد...یعنی با غصه خوردن و فکر کردن زیا دبه هیچی نمی رسیم فقط و فقط خودمون و داغون می کنیم...هر چندم که شادی البته شما رو نمی دونم هر چندم که هیچی از خودم نمونده ولی خوب بلاخره مجبورم که باشم و زندگی کنم... همیشه واست آرزوی بهترین ها رو دارم.... می تونم بگم البته کاملا نه ولی تا حدودی هم درکت می کنم هم می فهممت... چون خودمم کشیدم...... ولی ببین بیشتر به خودت بیاا.... تا حالا به خودت تو آینه درست حسابی نگاه کردی...؟ چه فرقی با قبلا کردی....؟ یه بار بشین جلوی آینه با خودت حرف بزن..... البته شایدم این کارو کرده باشی ولی خوب ببین به چی میرسی...؟ ببین تو چشای خودت قشنگ نگاه کن.....؟ آخه می دونم که می دونی هر کسی رو می شه از تو چشاش فهمید.....
خوب دوست جوونی من و ببخش اگه مثل همیشه زیاد حرف می زنم یا زیاد چرت و پرت می گم تورور خدا اگه یه وقت حرفه بدی می زنم که خوشتون نمیاد دیگه به بزرگی خودت ببخش.... راستی خیلی خوشحالم که اصلا دلت نمیاد دله کسی رو بشکنی.... پس می شه یه چیزای رو فهمید.... خوش باشی... زیاد هم به خودت سخت نگیر....زندگی همینه دیگه.....یا حق!
سلام
آره گاهی من هم جا می خورم چطور این قدر تغییر کردم ! علایق و ...رنگ باخت.بخار شد رفت هوا..تنهای ،لطفش در اینه که فقط خودتی و خودت.خیال ،رویا ،دلخوری همشان یه حسه که عمرش خیلی کوتاهست شاید مثل بارون بهاری ،لطیف و کوتاه اما بی حاصل...همش نظر منه شاید این طور نباشه! راستش خستگی من رو به دلزدگی می ره .از این دلبستن بی حاصل به بودن بی حاصل شرمنده ام.
سلام ما آدما خودمون دلمون میخاد غمگین باشیم
امتحان کن میشه
ممول
سلام
زبیا بود مرسی.
می روم باید رفت
با امیدی که در این دل دارم می روم
باید رفت
به امید آن روز که تو را می بینم(احسانم)
شاد و موفق باشی
**********************************************سارا********************
می شه تو وبلاگم لینکتونو بذارم ؟
سلام
ممنون از اینکه همیشه سر میزنی
آره..مشکل خودمونیم...اگه ما هم مثل اونها بودیم....
افسوس
دلت شاد
مشکل شاید چطور بودن ات است یعنی همان نداشتنش... پوچی بهش می گم بی تفاوتی. زندگی بی عشق/ مانند زندگی در بیابان است/ مانند از گرسنگی مردن است/ مانند هزاران درد بالاتر از اینهاست/مانند تنها گریستن در تاریکیست/ مانند اینست که ما ندانیم چرا بدنیا امده ایم./دوست داشتن در واقع عقل را معنی می دهد...
دردِ آشنائی بود... گرچه هیچ وقت از قلبش دور نبودم اما حسش کردم!!! یادته که گفتنه بودم عاشقی حس غریبیست؟...
آره همیشه همه چی در نقطه ی خود ما متمرکز میشه. عادت نداریم زوایا رو ۱۸۰ درجه بچرخونیم...شاید یه چیزی شبیه همون که میگن نیمه ی خالی لیوان رو نبین!! شایدم نه!!
این روزا یه چیزی فکرم رو مشغول کرده.
یه سوال؟! یعنی بالاخره به کس دیگه ای دل نمیبندی؟!! این سوالم مهمه. جواب میدی؟
یا علی
واقعا نمی تونم جوابت را بدم...ولی فکر نکنم..
سلام .از آشنایی با وبلاگ شما خوش وقتم . می خوانم اگر گمتان نکردم مجدد میام /شما هم مثل خودم پست هایتان طولانی است .
شاد باشید
گاهی وقتا ما خودمون میخوایم یادکسی باشیم و غمگین بشیم.اما کاش اونایی که ازشون یاد می کنیم هم به یاد ما بودن
سلام عزیز
خوبی حال و احوال دل تو که بیشتر ما داغونه.... بی خیال این روزها هم نفس های آخرشو میکشه.... یه روز هم این ماییم که به زندگی می خندیم نه زندگی به ما... میدونی چیه منم همین حس تو خالی در وجوم ریشه زده و داره قد میکشه هیچی ارضام نمیکنه ... تو خلوت تنهایی وقتی فکر میکنم می بینم چه زود سرگرمی ها و کارهایی که باعث شادی من میشدن حالا برام هیچ سودی ندارن بلکه حوصله خودم هم را ندارم........ نمیدونم چی بگم امیدوارم راه ما هم از این بن بست جدا بشه.... دلت شاد دوست خوبم.......
میدونی خیلی حرفات قشنگه
می دونی صدای دل منم هست هر بار میخونم از ته دل گریه میکنم
به نام خدا
سلام دوست عزیز...خوفی؟
من نسرینم.... یعنی از بی کاری یه وبلاگ دیگه زدم.... دوست داشتی بیا خوشحالم می کنی......یا حق!
اهل تعریف کردن الکی نیستم
قشنگ می نویسی
با این که به خودم قول دادم دیگه....فکر نکنم ....ولی وقتی میام اینجا بازم قولم یادم میره ...
...
تو زندگی آدم خیلی ها میان و میرن
ولی انگشت شمارند اونایی که برای همیشه می مونن
فراموش نمیشن
برای این که سوق داده بشیم به طرفش...
و بشه یه احساس همیشگی
به بازی دعوتتون کردم. خوشحال میشم دعوتم را قبول کنید.
با درود و سلام؛
بسیار خرسندم از اینکه به سرای شما راه یافته ام و بسی استفاده بردم .
فرصت کردید به بنده هم سر بزنید.
در مورد تبادل لینک نظرتون را بهم بگین
ومنو از نظرات ارزنده خود بهره مند سازید
با احترام
باور کن هرگز حق با هیچ کسی نبوده است
سلام
خوبی؟
این حالتها خیلی وقتها پیش می یاد,می گذره,اهمیت نده :)
به نام خدا
سلام دوست عزیز....خوبی؟
مرسی از لطفت.... ولی کاش از این سر درگمی نجات پیدا می کردم....بعضی وقتا مخم هنگ می کنه کاملا....اصلا نمی دونم می خوام چی کار کنم.....ولی خیلی می ترسم..... چون اون چیزی رو که فکرش و می کردم اگه برعکسش اتفاق بافته همه چیزم و از دست میدم....البته این وسط اصلا هم به خودم فکر نمی کنم...خودم به جهنم.... امشب شبه خیلی بدی بود.... می دونی اولا فکر می کردم که حداقلش هر چیزی که باشمااا یه ذره معرفت تو وجودم هست ولی امشب با حرفایی که شنیدم و بهم گفتن به این نتیجه رسیدم که بی معرفت تر از خودم نیست.... ولی تا اون جایی که یاد دارم به کسی بد نکردم.... ولی شایدم این کار و کردم و خودم خبر ندارم.... تو رو خدا من و ببخش اگه چرت و پرت زیاد می گماااا.... نمی دونم شاید یه جورم درد دل بود دیگه.... بعضی وقتا منم دلم چه چیزایی می خواداااا....
بزار خودم مثل بچه آدم برم.....اگه بخوام بمونم کلی حرف می زنم.....که اصلا شاید پیشه خودت بگی به من چه ربطی داره.... نمی دونم... بازم ممنون که مثل همیشه سر می زنی....خوش باشی....یا حق!
چقدر گاهی شبیه این می شوم!
خیلی از سطر هاش برام اتفاق افتاده
راحت آوردن و راحت بردن
خاطراتی که مغز رو می سوزونن شاید احساس رو هم!
شاید ...
به تقدیر تسلیم شو اما به زندگی نه...جلوی این پستی بلندی ها کم نیار
مثل دیوار خموش باش اما پر از حرف... این خاموشی بد نیست
اما امیدوار...
امیدوار و لایق بهترین ....نه در گذشته بلکه در آینده
مرسی اومدی
چه ساده و دوست داشتنی نوشتی!
چقدر خوبه که می تونی حال و هواتو راحت بنویسی.
بهت حسودیم شدااا:دی
آخه تازگیا اصلا نمی تونم چیزی که می خوام رو بنویسم.
انگار هیچ کلمه ای رو پیدا نمی کنم
نوشتن هم واسم غریب شده.
کی میدونه آخر این ماجراها یا شایدم بازی ها چیه؟
سلام دوست عزیز
اگه در مورد بازی سکوت به نتیجه رسیدید به من هم خبر بدید
خیلی سخته .... فقط امیدوارم منم کم نیارم .....
سر بزنید . خوشحال می شم ......
با سلام
بازی سکوت ما....شاید وارده سخت ترین لحظه شده...
نمی دونم اما بگم...خیلی اتفاق ها افتاده...
ما هم دست روی کسی گذاشتیم که همه منع می کنن من را
از رویارویی با اون...
ولی اینو می دونم که بازیگره دوست داشتنیه...
می دونم که دوستم داره...اما منم ...شاید دوستش داشته باشم...اما نه عاشق..
نمی دونم می تونیم بودن با هم را تجربه کنیم....فعلا که همه چیز دست به دست هم دادن...که نشه...چه روزگار....چه دوستان....چه شرایط..
نمی دونم اما می گن....دوتاییتون برای هم خطر دارید...
.........شاید باید فعلا انتظار......................
http://360.yahoo.com/my_profile-ulEeTNAwdq.h3EcaIgX_zw--?cq=1#ymgl-guestbook
in manam :d
سلام گلم
چطوری؟! این نوشتتم مثل اونای دیگه قشنگ بود
وبلاگت واقعا قشنگه :)
....
آپ کردم خوشال میشم بیای پیشم :)
آرزومند آرزوهای شیرینت
سلام
ممنون که بهم سر زدی و برام دعا می کنی من برای تو همه دعا میکنم که به آرزو ها و خواسته هاشون برسن
سلام
اونقدر کامل نوشتی که دیگه نیازی به ادامه نداره
همیشه از خودم میپرسیدم چرا خداوند به قلم قسم یاد کرده
حالا کم کم دارم متوجه عظمت قلم میشم
عظمتی به اندازه خلق دنیای درون و احساس
سلام
ممنون که سر زدید و از جوابتون ....
آره .....
فقط گذشت زمان می تونه همه چی رو به آدم نشون بده ..... که اگه خوب باشه با انتظار قشنگتر می شه .... و اگر نه که چه بهتر که نشده بوده ......
پس فقط انتظار ..... با اینکه سخته ولی از تجربه کردن بهتره ...
رویه ای که منم در پیش گرفتم فقط اینه .....
موفق باشی ..
زیبا بود و دردناک! درکش و تحملش سخته.
به نام خدا
سلام دوست عزیز....خوبی؟
من آپ کردم دوست داشتی بیا خوشحال می شم....یا حق!
به او بگویید من تنهایم او میداند ولی تو باز بگو
شاید خواست بشنود « من تنهایم »
دلت شاد
به نام خدا
سلام دوست جوونی.....خوفیییییییییی؟
کجاییی خبری ازت نیست.....
من آپ کردم....
تنبل آقا کی می خوای آپ کنی پس....؟
یا حق!
و من به انتها رسیدم
من و این دل تنگم
چه راهی تاریکی پیش روست
ما بودیم اما حالا دیگه حتی من نیستم
آخرین نامه ام را نوشته ام
شاید دیگر ننویسم
شاید هم اینبار از روزهای تلخ من شدن بنویسم
به قول خودت
نمی.............دونم.................
یا حق
....منم ..نمی...دونم.....چی بگم...
من خودم هم دارم خسته می شم...
شاید باید یه خورده به خودت استراحت بدهی...