..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

 

با سلام..ا

 

امروز دیدیمش..

برای انجامه کارام رفتم همون جایی که زمان کارم تو شرکت می رفتم..

دختره آرامیه...شاید شکله آرامش بخشی داره...

نمی دونم شاید کمی شبیه از دست رفته من بود...البته از نظره قیافه..

خوب بعد از دو سال...تا دیدیمش یاده گذشته افتادم...دلم هری ریخت...

اونم نیم نگاهی کرد....سرد و کنجکاو که چرا من یه دفعه نگاهش کردم...

کمی لاغر تر شده بود و البته شکسته...من رو شناخت...

می دونی چون زیاد برای کارام اونجا می رفتم..

من کلا از قیافه هایی که آرامش به آدم می دن خوشم میاد...

البته شاید پشت همین قیافه های آرام دریایی طوفانی نهفته باشه...

ولی خوب می دونی من دیگه بچه نیستم که از خود بیخود بشم..

شاید چون دلی نمونده که بخواهی حراجش کنی...

شایدم می دونی هزاران نفر مثله من نگاهی می کنن...شاید فکر می کنن دلبرن...

اما خوب نمی دونن که خبری نیست جز گول زدنه خودشون...

شاید گاهی بهشون تو دلت بخندی....من کارم طوری بود که از این روابط زیاد می دیدیم..

شاید همون وقتم می خندیدیم به بیکاری دلهایی که گاهی تا آسمان می رن و بعد یه سقوط آزاد...

شاید نیته بد دارن اما...بی خیال..

روزه سختی بود...از صبح بیرون بودم..

 

باید برم اصفهان...انتخاب واحدم داره شروع میشه...حال و حوصله ندارم..

اول فکر کردم دلم تنگ شده برای بچه ها...اما الان کاملا بی تفاوت شدم..

دوست دارم بخوابم...بیدار شم یه زندگی با همه چیزه مثبت ! ...

دیوارم دیگه دستش از من خسته شده...راستش دیگه خودم هم خسته شدم...

نا امیده نامیدا شدم....نمی دونم از کجا باید راهم را عوض کنم...

اصلا راهی مونده؟

شاید باید خودم تلاش کنم...بد موقعی تنها شدم...

شاید تمامه انگیزه برای پیشرفت در من مردن..

شاید دارم ساکن میشم مثله مرداب...

شاید دارم مثله پاییز تلخ و بارانی میشم...

 

می دونی به امروز به دوستم می گفتم می دونی چند وقته از ته دل نخندیدیم...

یادمون رفته خندیدن...

آی که چقدر دلم برای خنده تنگ شده...

یادمه تو دبیرستان یه روز اینقدر خندیدیم که دلم درد گرفت...نمی دونم بی حس شده بودم..

همه با من می خندیدین...حالا ما خنده یامون رفته...

دلم برای دوستانه دبیرستان تنگ شده....از دوست به هم نزدیک تر بودیم...

خیلی با هم درد و دل می کردیم...همشون یه جورایی دوستانه خوبی بودن...

ولی خوب باید قبول کنی همه چیز یه روزی خاطره میشن...

.........تو...من ....ما ...شما...ایشان ....

........لحظه به لحظه دارن خاطره میشن........

 

من تمامه هستیم را در نبرد با سرنوشت..

در تهاجم با زمان آتش زذم...کشتم..

من بهار عشق را دیدیم

ولی باور نکردم یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم

من ز مقصدها پی مقصود های پوچ افتادم..

تا تمامه خوب ها رفتند و خوبی ماند در یادم..

من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت..

بهارم رفت....عشقم مرد ...یادم رفت...

 

 

                           ........ دیوار ! .......

 

نظرات 34 + ارسال نظر
کلیک کن تو قلب من شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:01 ب.ظ http://www.dvp.mihanblog.com

از وبلاگتان استفاده کردیم شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما برسد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شود=>


http://www.dvp.mihanblog.com
کلیک کن تو قلب من

http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع

بهار(دختر غریب بارون) یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:23 ق.ظ http://www.baharebarooni.mihanblog.com

سلام
میشه این دیوار سکوتش شکسته شه نمی شه؟؟؟؟؟؟؟
بمونی
بهاربارونی

آیدا یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.taraneyegandom.blogsky.com

بهارم رفت ... عشقم مرد ... یادم رفت ... !!!!!!!!!!!!!
همه شون هستند . درست نگاه کن. می بینیشون حتا تو دیوار...

بی کلام یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:43 ب.ظ http://be-happy.blogsky.com

سلام
راستش باید به عرضت برسونم که خیلی خوشحالم که داری می ری اصفهان حداقل کمتر می تونی به دیوار و سختی هاش فکر کنی ... دلو که حراج نمی کنن . ارزشش خیلی بالاتر از این حرفاس که بخواد حراج شه ... در ضمن من دیوارای زیادی رو می شناسم که با تمام سختی شون از ته دل سنگیشون می خندنو آمدمو به وجد میارن ... تو هنوز تا دیوار شدن خیلی فاصله داری .... از دیوار خودت برو بالا ... اگه هم زیادی بلنده صدام کن تا بیام واست قلاب بگیرم و کمکت کنم که بری بالا ... تا راه های قشنگ اونور خودتو خوبه خوب ببینی ... بیام؟

نسی جوون یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:14 ب.ظ

به نام خدا
سلام دوست عزیز...خوبید؟
بابت همه چیز ممنون....
نمی دونم چه می کنم ولی خوب هنوز سرگردونم....
آره دوران دبیرستان خیلی خوبه.... بهترین دوران زندگی آدمه.... چقدر آدم شیطونی می کنه....
وای خنده... وقته همه چیز هست جز خندیدن....
اره دوست جوونی راهی مونده... فقط یکم می خواد درست فکر کنی و بعد تصمیم بگیری....
اصلا هم این جوری نیست هر وقت که بخوای خودت می تونی به همه چیز برسی....
تو که نا امید تر از منی....
نمی دونم به خدا تا کی می خواد این زندگی ادامه پیدا کنه...
ببین سلامتیه خودم و نذر امام رضا کردم فقط کاش همه چیز درست بشه....
سلامتیه خودم و نمی خوام ولی همه چیز درست بشه....
می دونی الان چند روز شده....؟
نمی دونم.....

نسی جوون یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:17 ب.ظ

پیش از تو حتی اسمان در چشم من ابی نبود
حتی شب چشمان من اینگونه مهتابی نبود
تو امدی احساس من شد اشنا با رنگ عشق
هر رویشی در شهر ما شد یک غزل اهنگ عشق
تو امدی تا سایه ها بر روح شب پیکر دهند
ایینه ها از شوق تو بر شعر من باور دهند
پیش از تو حتی شبنمی از روح من دیدن نکرد
حتی نگاه خسته ای احساس بازیدن نکرد
تو امدی تا لهجه ها در شعر شب یکسان شود
هر واژه ای در چشم ما هم لهجه ی باران شود
..........................................................

نسی جوون یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:18 ب.ظ

به نام خدا
خیلی خستم....
از همه چیز و همه کس....
نمی دونم تا کی انتظار....
ولی دلم امید داره.....
یا حق!

شیما دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ http://just-a-day.blogsky.com

دیواری.........!!!
امید و نا امیدی یه احساسن...احساسی که میتونه تغییر کنه...احساسی که دست توئه...نزار دنیا به تو پیروز بشه...
دوست خوبم...از گذشته درس بگیر اما نزار وجودت رو بریزه بهم...فقط تویی که در جایگاه تصمیم گیری قرار داری...کم نیار...امید چیزیه که فقط خودت میتونه به خودت هدیه بدی....

A..$@$...M سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ق.ظ

سلام
خوبی
خیلی شاد شدم نظتتو خوندم
من اپم
اپ بدی نشده ... منتظم بیا ی ردپای از خودت بذار

A..$@$...M سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:22 ق.ظ http://www.deltangiii.blogsky.com

سلام
خوبی
از اینکه اومدی خوشحال شدم
تو درسات موفق باشی تو ترم جدیدتت
اگه بیای شاد میشم اخه اپم
تنگس

نسی جوون سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ب.ظ

به نام خدا
سلام...خوبیی....؟
جه خبراااا....؟
کم پیدائی....؟
چه می کنی...؟
اوضاع احوالت....؟

فعلا نفسی میاد و می ره...

دامون چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:18 ب.ظ http://damun.blogsky.com

همیشه راهی هست
شاید یه راه سوم!!!
ندیدن به معنی نبودن نیست!!!
ممنونم که سر زدی

فاطمه چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:26 ب.ظ

انجامه کارام یا دوستانه دبیرستان رو بهتر نیست بنویسی: انجام کارام و دوستان دبیرستان؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ب.ظ http://khishtan.blogsky.com

آقای دیوار یا خیلی رمانتیک هستی مثل سهراب یا خیلی به نیمه پر لیوان نگاه کردی یا توی کره ماه هستی البته همه اینها هم که باشی حتما چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید باید حس ۱۰ تا آدم را در آن لحظه تصور می کردی

من همیشه عاشق یه احساس مثله سهراب سپهریم...
پاک و پاک...

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ب.ظ

مطلب تو من را یاد این جمله انداخت لبخند بزن دلنشین از لبخند های تلخ خویش خسته گشته ام

نارنج پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ق.ظ http://naranj.blogsky.com

میدونی دیوار....کاش یه جور دیگه میدیدی...نه اصلا بذار بگم کاش میدیدی....که من تاریکی رو کجا گذاشته بودم و روشنایی رو کجا...و اگه منو نوشته هامو میشناختی میدیدی که چطور با مرگ و زندگی بازی میکنم توی نوشته هام ...
همین.
پستتمو خوندم ولی چیزی ندارم بگم

بهار(دختر غریب بارون) پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:39 ب.ظ http://www.baharebarooni.mihanblog.com

سلام دوست من
سکوتت را هنوز با دیوار ساکت تقسیم می کنی؟
یا با خنده های تصویری و عروسکی می سازی؟؟؟؟؟
برایت آرزومندم تا همیشه خنده هایت را با فریاد قناری ها قسمت کنی
راسی من به روزم اگر بر من ببارین خوشحال می شم
بمونی خوب من
بهاربارونی

یاسمین ( حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:45 ب.ظ http://rue.blogsky.com

شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینت من الهدی و الفرقان
التماس دعا
غمهات کوتاه
دلت شاد

سیاوشی پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:27 ب.ظ http://arezoo62.blogsky.com

سلام عزیز
میدونی باز هم خاطره ها باز هم روزه مرگی... خسته شدیم از این انتظارها ... از این دل خوشیهای کوچک......... ای کاش زمان به عقب بر می گشت شاید جوری دیگر با چشمانی بازتر قدم در راه شکست می گذاشتیم... نه ما پیروزیم و باید باشیم... بهارم رفت....عشقم مرد ...یادم رفت
برات آرزوی شادکامی دارم در تمام لحظات غریب زندگی
دلت شاد مهربان

یک آدم اینجوری جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:57 ب.ظ http://yekadameinjoory.blogsky.com

سلام
تا حالا به اخساسات یک دیوار فکر نکرده بودم اما الان وقتی خوب فکر می کنم می بینم چرا یه دیوار نباید احساساتی به این قشنگی داشته باشه؟
به هر حال از آشانیی با دیواری به این خوبی خوشحالم و خوشحالم می کنی اگه بازم به یادم بمونی
قربانت یک آدم اینجوری

مهتاب شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:49 ق.ظ http://www.jodi.blogsky.com/

این دلمردگی چیه که این روزا همه دچارش شدیم ؟
راستش من خودم را زدم به بی خیالی ولی دلمردگی یه دوست دلمردگیه منم هست
منم خیلی وقته از ته دل نخندیدم چرا؟
به امیددیدار در روزگاری که همه از ته دل شاد باشیم

علی شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ب.ظ http://www.alitoope.blogsky.com

سلام به ما هم یه سری بزنی خوشحال میشم...

هستی شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ب.ظ http://delshoodegan.blogsky.com

سلام
شاید دبیرستان اوج شیطنت اکثر آدما باشه روزا که حتی میتونیم به ترک دیوار بخندیم
تو دانشگاه من شطیتنت آروم و پنهونی رو ترجیح میدادم شیطنت توی جمع خودمون اونوقتا هم به ترک دیوار میشد خندید
حالا این روزا ما موندیم و یه دل تنها و یه مشت خاطره که گهگاه بدجوری آزادمون میدن....
روزای که میگذرن اگه سخت نگذرن آسون هم نمیگذرن...
شاد باشی و پوینده
در پناه ایزد منان...

زهرا یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ http://naghsh-e-khiyal.blogsky.com

سلام..وقتی همه چی خاطره می شه ..درست مثل یادگاری های روی دیوار....گاهی یاد آوریشون چه سخته......ماهی پر خیر و برکت براتون آرزومندم...و ممنون...

آیدا دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:19 ق.ظ http://ayda16.blogsky.com

یه خنده ی جانانه ی از ته دل ... منم میخوام ...چند ساله ... فک کنم نزدیک سه سال باشه !!!

نیلوفر دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:26 ب.ظ

سلام...
دارم آهنگ مرد تنهای اندی رو گوش می دم...
نمی دونم... نمی دونم... چرا هر وقت این آهنگ وگوش میدم یاد تو می افتم...
.............................................................!!!!

الناز دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ب.ظ http://taninebiseda.blogsky.com

سلام
داری به خودتم دروغ می گی
اکه دلی نمونده چرا ریخت
چرا نگاهت گیر می کنه پس
با خودت رو راست باش
به منم سری بزن
بدرود

فردان سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:47 ق.ظ

اه نمی دونم چرا این روزهای خوش دبیرستان تنها دلخوشی ماهاست...که اگر نبود... این سستی دوست میانسالی می گفت نشانه تکامل است.

۞ نسیم صبــــــا ۞ چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:13 ق.ظ http://f925s68.blogsky.com

سلام
نوشته های زیبایی دارید
ممنون از حضورتون
موفق باشید
یا حق

شیما پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ق.ظ http://just-a-day.blogsky.com

سکوتت زیاد طولانی نشده اینجا؟؟؟
دلم گرفته امشب...ناراحت نیستم... غم و غصه ی خاصی هم ندارم... اما دلم گرفته...حالا از چی دیگه خدا میدونه....!!!

امان از این دل که گاهی می گیره...و...

مینا پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:22 ب.ظ http://www.bidel965.blogsky.com

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت/عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت....
از دستش دادم...به خاطر یه اشتباه....اما هنوزم چشم به راهشم
سبز و برقرار باشی !

ناصر جمعه 6 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:28 ب.ظ http://njs.blosky.com

یادم یکی به من گفت : بعد از خدا تنها یاورت تنهاییت
سلام
حالت چطوره دیوار ترک خورده اما سر پا خندیدن کاری نداره
به همه چی می خندم به سایه های خورشید و ابر به عشق و غم به زمان می خندم که به خواب رفته باساعت ناگهان خورشید می آید به خودم می آیم به خودم می خندم که به جای زمان سپری گشتم و زمان در خواب است.

مهتاب یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ب.ظ http://jodi.blogsky.com

سلام دوست عزیز
اومدم ازت دعوت کنم که مثل همیشه در وبلاگ جدیدم من را همراهی کنی و اگر دوست داشتی هنوز هم جز لینک دوستانت باشم با عنوان نامه ای به دوست لینکم کنی و لینک قبلی را حذف کنی .من از این به بعد فقط در این وبلاگ می نویسم .
http://friendship.blogsky.com/
شاد و سربلند باشی
به امیددیدار

رویا شاعر بی بهونه چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:42 ب.ظ http://bahane-be-bahane.blogsky.com

سلام دیوار من فکر میکنم خوشبحال اونی که میاد تو زندگی تو.... میدونی چرا چون مثل دیوار محکمی تکیه گاه خوبی هستی و همیشه پشت یه جسم سخت یه قلب نرمه....
میشه یه خواهشی ازت کنم .....................
برو به وبلاگ من و (قانون خیانت) و بخون این روزا عشق بین جونا فراموش شده (البته واقعیش)اگه خوشت اومد بزارش تو وبلاگت تا همه بدونن عشق+خدا=عشق واقعی
دوست دارم با این کارم به خیلیا که بین عشق و خدا و هوس موندن کمک کنم خداحافظ عزیزم اگه نخواستی هم تو نظرات بگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد