..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

داستانه یه سکوت دیواری

 

اگه گفتید چی می تونه مثله یه دیوار باشه...یه جور احساسه سرد..............و یه سکوت کشنده

سکوتی که هرگز نتونست به هیچ کس بگه دوسش داره حتی به کسی که بخاطره همین یه جمله

تنهاش گذاشت و رفت...فقط کافی بود بهش بگم دوست دارم اما این غرور و سکوتی سنگین بود

که رو سرم خراب شد نذاشت بهش بگم وهمین بود سکوت دیواری که من را از کسی که دوسش

داشتم عقب انداخت . کسی که هر لحظه دنباله این بود که ازم بشنوه دوسش دارم اما من همیشه

سکوت کردم چون قدرت گفتن را نداشتم وهمون سکوت داره بعداز چند سال ادامه پیدا می کنه.

و بازم ازش درس نگرفتم دوست دارم غرورم را به خاطره هیچ کس نشکنم و بشم همونی که بودم

.البته من دیگه فکرنکنم کسی رو دوست داشته باشم و همین کافیه که دوباره همون سکوت دیواری و

سخت را انتخاب کنم و هنوزم می گم که دوسش دارم و شایدم ازش نفرت دارم اما دیگه تموم شدو

من تنهام و همین بسه .دیگه خودم هم خسته شدم همش شده انتظار کشنده می دونید من حتی تلاش

برای رسیدن بهش نکردم و خیلی ساده به کسی رسیدم و بعد که رفت.. فهمیدم چی وچه کسی رو از

دست دادم و تنهاییم روکسی نتونست پر کنه.حتی الانم همون سنگینی رو دارم با خودم می کشم وعقیده

دارم که آدم اگرم شکست کسی نفهمه و خودت تو خودت بشکنی بهتره تا بخوان با دیدنت درس بگیرن

یا حتی بخوان مسخرت کنه..این بود داستانه سکوتی دیواری که هنوزم دوسش دارم اما همین بود که

باعث تنهاییم شد..الانم با هر کسی هستم سره کاره و نمی تونم هیچ حسی داشته باشم...... شاید در آینده

با کسه دیگری شروع کنم و دیوارم را با هم بسازیم البته با کمی تغییر .پس بگرد تا بگردیم............

.........به امیده دیدنه کسایی که لیاقت کناره هم بودن را دارن....... ما که نداشتیم......................

 

اینم یه شعر از پینک فلوید که با شعرهاش به فهمیدم چگونه باید سخت شد...

 

(بازگشت به زندگی)

کجا بودی . وقتی که سوختم و شکستم

ایامی که از پنجره ام می دیدیم که روزها از پی هم می گذشتند

کجا بودی وقتی که آزرده و بی یاور بودم

آخر آنچه می گویی و آنچه می کنی به دلم می نشیند

هنگامی که به سخنانه کسه دیگری دلبسته بودی

و حرف های او را به جان باور می کردی

من راست به خورشید درخشان خیره بودم

غرق در اندیشه و غرق در زمان

هنگامی که تخم زندگی و تغییر کاشته می شد

بیرون بارانه آهسته می بارید و تیره

و من به این گذشت خطرناک اما مقامت نا پذیر می اندیشیدم

از میانه سکوتمان تاختی بهشتی کردم

می دانستن برای کشتن گذشته و بازگشت به زندگی

لحظه اش فرا رسیده

از میانه سکوتمان تاختی بهشتی کردم

می دانستم که انتظار آغاز شده است

و راست رفتم به شوی خورشید درخشان

 

 

شایدم فقط خودم را سره کار گذاشتم غصه خوردن کار از کاری پیش نمی بره نمی دونم چه کنم 

.می خواهم یه مدت فکر کنم وبه امیده به تتیجه رسیدن.

شاید یه مدت نباشم.اما به دوستام سر می زنم 

یه توصیه:رازهای دلتون را به هیچ کس نگید راز دل ماله دله..

.........................................................................................................

 

 

 

انواع دیوار!!!

سلام

 

راستی تا حالا فکر کردید که پشت یه دیواره ساده می تونه چی باشه

شاید یه ویلای زیبا باشه ................ که یه خانواده مرفه داخلشه

شایدم یه باغ باشه.........شایدم یه خونه باشه که افراده داخله خونه

همه شب بی غذا می خوابن...شایدم پشت این دیوار یه آدم دلشکسته

باشه که داره به بدبختی هاش فکر می کنه ...شایدم پشتش یه مدرسه

باشه که بچه هاش درس می خونن تا به یه جایی برسن .شایدم دیواره

یه پارکه که عاشقا رو صندلی هاش نشستن و دارن به قوله معروف

دل و قلوه عوض می کنن یا شایدم سره خودشون را گول می مالن

خدا بهتر می دونه.......شایدم به قوله فرامرز اصلانی یه دیواره که

پشتش هیچی نداره...

اما دیواره من یه دیواره مثله همه دیوارهاست با این تفاوت.....که داره

داره ترک بر میداره..البته باید بسازمش..شایدم به یه بازسازی نیاز داره

باید کسی رو پیدا کنم کمکم کنه دیوارم را بسازم...دیوارم باید مثله قبلانا

پابرجا بشه.....استوار بشه که با هر طوفانی ترک بر نداره..

.......به سکوت کسی نخندید شاید در آن هزاران حرف نگفته باشه...

 

می دانی که من نگرانه احوال تو هستم

و می دانی که تو هم نگرانه حاله منی

پس شاید تنهایی را احساس نمی کنیم

یا سنگینی سنگ گور را.............

 

 

 

 

...بچه ها می خوام توی پست بعدی که چرا سکوت دیوار براتون بگم .چرا

شدم سکوت دیوار و چرا هنوزم دوسش دارم.شاید جواب خیلی از دوستانی

باشه که به من در قسمت نظرات حرفها گفته بودن ...

 

 

....////...

با سلام

دوستان گرامی خوبید.راستش روزهای بدی داره می گذره.روزهایی که مثله یک

فیلم همینطوری تکراره.بی خیال بابا ...همه گرفتارن ... زندگی من طوری شده

که نیاز به یک تکون داره حالا این تکون و توسط چی یا کی باشه خدا می دونه

حالا امیدوارم همچین تکون نده که یه دفعه زمین بخورم...

 

 

اگر اهمیت نمی دادی چه بر سره من می آید

و من هم بی اعتنایی به احوال تو نمی کردم

راهمان را کج نمی کردم و از کنار ملال و درد می گذشتیم

و گهگاهی از میان باران به بالا نگاهی می کردیم

و دو دل بودیم که کی را لعنت کنیم

زمانه...کوچه...خیابان...و.....و.....

 

عاشق باشید ولی سره کار نباشید...

 

شاید یه تغییر...شایدم....

 

شاید دیگه باید اقرار کرد که شکست خوردم

در رفاقت هام .در دوستی که روش حساب شده بود...

باید طوری دیگه زندگی کرد .اولش سخته . ولی راحت می شی

دیگه بی خیال از نا مردی دیدن.از فکر کردن به بی معرفتی راحت راحت می شی..

یه زندگی بی خیالی باید بچسبی..

شاید دلت دیگه گرفتار نشد.شایدم دیگه خودت موندی و خودت..

اما خوبیش اینه که راحتی...

راحتی . بی فکری . ...

اینا چیزهایی هستن که بهش برسی شاید راحت بشی از نا مردی ها و نا معرفتی

می گن بعضی چیزها رو باید دید و فقط شنید.

شایدم درس عبرت گرفت..اما تا کی ببینیم و بشنویم

فقط باید دیده شده اما نفمیده باقی موند.می گن اینطوری آدم موزیه

اما باید زندگی کرد.نباید بشنوی و ببینی و ناراحت بشی

بی خیال..بزار هر چی می خوان بگن.تو خودت باش اونی که هستی یا می خواهی باشی

بیخیال بقیه.به اونا چی کار داری خودت را بچست.که اگر چسبت باز بشه اون وقت.............

............مثله یه دیوار باش..... اما نه قبلا بودی....چرا الان نیستی...

بجنگ با خودت مثله یه دیوار باش محکم و استوار...شایدم بقیه بیان بخوان سرپتاهشون باشی

نه بی خیال..تو خودت بی سرپناهی...اما شاید بشه دوباره دیوار شد که همه نتونن ازش بالا برن

و اون وره دیوار را ببینن......و از سرپناهشون زیاد بیرون نیان.شاید ببینن اون چیزی که نباید ببینن

 

به امیده رسیدن اون موقع..و راستی تلاش کن که متهم به باختن نشی