می خوام براتون قصه بگم
حرفهای سر بسته بگم
قصه یه مرده کوچک
اگه بتونم
غولی بود به اسم غران غران
غولچه ها تو خونشون می موندند
می خوردند و می خوابیدند و می نوشیدند
آقا غوله یک ردای سرخ بر تن داشت
یک شب کلاه آبی روشن به سر می گذاشت
و این لباس خیلی بهش می آمد
وسط علفزار
ماجرای بزرگی برای آقا غوله پیش آمد
سرنجام هوای تازه...
می نوشید می خورد و یل للی _تل للی میکرد
و یک روز _هورا
غولچه ها یک جوره دیگه هورا کشیدند
هوووووووووووووووورا
به آسمان نگاه کن رود را تماشا کن راستی زیبا نیست
آقا غوله چرخ میزد تا برای گردش جایی پیدا کنه
و آن وقت یک روز ...هورا!
غولچه ها یک جوره دیگه هورا کشیدند
اینجوری هوووووووووووووووووورا
هووووووووووووووووووووووورا
پینک فلوید(راجر واترز )
نزدیکه خونه ما یه بیمارستان مخصوص اوناییکه سرطان دارن
هر کسی اونجا رو ببینه می گه آخره دنیا برای این سرطانیهاست
شاید شلوغ ترین جا یا از نظر آلودگی هوا جزوه بدترین جاهاست
اگر من سرطان داشتم حاضر بودم بمیرم و درد بکشم ولی آنجا برای درمان نروم.
از این مسئولانه شریف! می خوام یه سری هم آنجا بزنن
ای خدا خودت همه رو سالم نگه دار...