..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

یه خورده بیشتر از همیشه به دور و ورم نگاه می کردم که...

سلام

امروز رفته بودم بیرون

یه خورده بیشتر از همیشه به دور و ورم نگاه می کردم

آقا جون هر چی ماشینه مدل بالا دیدیم که جوانی داخلش بود

یه خانم زیبا هم کنارش بود(البته بی احترامی به خانم ها نباشه)

بعضی ها چقدر باید احمق باشن

بعضی از خانم ها خودشون را خوب حراج کردن

دل به یه ماشین بستن هم باید زیبا باشه

البته پسر هایی هم هستن که دل به عشق ماشینیشون بستن

اخ که چقدر سخته که یه خانم پا رو دله معشوقش بزاره

و اونو به یه ماشین می فروشه

من نمی دونم چرا بعضی آدمها اینقدر بی تفاوت هستن

البته برای امتحان می تونیم

بگیم که ما دیگه ماشین نداریم بعدش چی می شه خدا می دونه

آدم هم اگر می خواد خودشو بفروشه حداقل به چیزه خوب باشه

ولی خدایی بعضی خانم ها خیلی زرنگن خودشون طرفشون رو خوب مسخره می کنن

آره پسر ها هم شدن حال خنده دختره

البته این برای خانم ها هم همینطوره

ولی نمی دونم بعضی ها عشقشون چیه...

من به بابام گفتم که همه دارن خراب می شن

بابام گفت که نظرت اشتباه اونایی که خوبن دیدینشون خیلی سخت تر از

دیدنه اونایی که کاملا تو جامعه تابلو هستن.آره من گرفتن چی میگن

دوست داشتن واقعی ماشین و پول نمی شناسه.پس خودمونو...نکنیم

 

البته من منظورم همه نیست...

 

سلام

بیاییم دل به هر نگاهی ندهیم.

با هر خنده ای مجنون نشویم.

قدره خودمان را بیشتر بدانیم..

سلام

راستی چند روز پیش با یکی از بچه ها رفتیم تو مدرسه قدیمی که دبیرستان اونجا درس خوندیم

همه جیز بود کلاسا.میز و نیمکتها و حتی یادگاری بعضی از بچه ها

فقط ما نبودیم .اخ بزرگ شدیم و هر روز داریم بزرگتر می شیم

اما چه فایده...

آره با دوستم تو کلاسها یه چرخی زدیم .دوستم گفت حاظره 1 سال از عمرش را بده تا

دوباره 1 ساعت سره اون کلاسها باشه

اما رفتنی ها رفتن و ما موندیم.لحظه هامون همش دارن می رن

شاید مسخره باشه که غم رو اونم دورانه گذشته رو بخوری

اما چه می شه کرد

آه. اره یاده اون لحظه ها افتادیم که با دل درد از خنده به خونه می رفتیم

چه میدونستیم که شاید روزی نیاز به یه لحظه از روز ها باشه

بخت ما این بشه

خدایی دلم بد گرفته.دوست دارم دوباره همون آدم مسخره بشم

آزاد از هر فکری باشه فقط بخندم و بخندم

ندونم غم چیه.دل چیه.بی خیاله بی خیال....

 

سلام

امروز نمی دونم چی بگم

امروز رفته بودم همون جاییه که فهمیدم آرزوم چیه.

همه جیز بود به جز آرزوم

حتی اون شیشه شکسته حتی اون تکه سنگی که من به بهانه دیدنش منتظرش بودم.

...................................................................................................................................

ولی تقدیره ما این بود که بمونیم .

و بسوزیم و بسازیم.

ولی خداییش سخته.

همه یه جورایی مثله همن .اما دوستیها فرق می کنه.

یه نفر می رسه به اونی که می خواد اما می بینه که هیچی نیست.

یعنی اون چیزی که تو رویا میدید اون نیست.

ما که موندیم چی یعنی لیاقته یه امتحانم نداریم.

ولی لحظه رسیدن به.. باید جالب باشه... نه.

بازم باید منتظره آینده بشینم

.................................................................................................................................

ولی به نظره من برد تو زندگی اینه که به اونی که می خواهی برسی

اگر خودش باشه که تو رویا هات می دیدی چی میشه

اون وقته که لحظه هات را با هیچ چیز عوض نمی کنی

دنیا برات بهشته...و بهشت با اون بودنه

 

 

دوران دبیرستان ۳

      سلام

      می خوام یه خاطره دیگه براتون بگم

      ساله اوله دبیرستان بودم یه ناظمه خوبی داشتیم.یه روز قرار شد ما رو ببرن پارک ارم.

      اون وقت هم ما همش دنباله عشق وحال بودیم.عشق مون دوستامون بودن وشیطونی بچه گانه

      بلاخره رفتیم.بچه ها همشون اومدن.رفتیم باغ وحش و همه مشغوله دیدین شدیم.تو همین گشتن

      بودیم که چشممون به یه جایی افتاد .آره اونجا میز گذاشته بودن و قلیون.مثله فرحزاد...

      ما چند تا دوست بودیم با هم تازه رفیق شده بودیم به پیشنهاده یکیشون رفتیم تا یه قلیونی بزنیم

      اما باید حواسومون بود که بچه ها و آقا ناظم چیزی نفهمه.بالاخره رفتیم و مشغول شدیم

      ناظم گفته بود که سره ساعت 12 همه یه جایی باشیم.ما همه امان فراموش کردیم .ساعت 1

      بود تازه یادمون افتاد چی شده .سریع بلند شدیم.آقا هر چی گشتیم کسی رو پیدا نکردیم.آره

      همه رفته ودیم و ما 6 تا جاموندیم.از باغ وحش اومدیم بیرون .ناظم ما هم وسطه را ه فهممید

      که 6 تا از بچه ها نیستن.ما هم همینطور سر گردون بودیم که دیدیم اتوبوس از دور پیداش شد

      حدوده 100 متر مونده بود دیدیم اتوبوس ایستاد.آقای ناظم دیدیم که مثله یه گلوله آتیش داره به...

      طرفه ما می یاد یه اولی که رسید یه کشیده به یکی از بچه ها زد.همه ما رو هم دعوا کرد

  • آقا بچه ها همه از تو اتوبوس می خندیدند.بعد یکی 2 نمره از انظباتمون کم کردو ......
  • اون روزم به خاطره ها پیوست

 

 

یه زمستونه برفیه ۸۱

سلام

یه داستان ار خاطرات گذشته دیگه می خوام بگم.ولی از بردنه اسم معضورم یا اسامی درست نیستند

یه دختری تو محله من بود من از دیدنش همش کیف می کردم

به روزه برفی در زمستانه حدودا 81 بود.من با یکی از دوستام داشتم از سره امتحانه ادبیات می یومدیم خونه

یکی از بچه ها رو با 4 تا دختر تو کوچه دیدیم.این رفیقه ما آدمه خانم بازی بود.

من با دوستم سلام علیک کردم دوست دختره اون با من کمی کنتاک بود .البته نه من ازش خوشم می یومد نه اون

ولی دختره زیبایی بود.آقا دختره به دوسته من گفت که بابا تو هم با کی دوستی...

منم شاکی شدم.نزدیک بود حرفمون بشه که من به خاطره دوستم بی خیال شدم

من یه سری رفتم خونه.اومدم بیرون دیدم که از اون 4 دختر یکیشون تو محله بود همون که منم خوشم میومد.اما یه بار به من نه گفته بود منم یادم بود...

من رفتم یه روزنامه خریدم و اومدم تو کوچه خودمون روی سکو مشغوله خوندن شدم

دیدم با یه دختره دیگه که منم اونو می شناختم اومدو کناره من .من یه نگاه عادی بهش کردم.اون گفت که آخه تو این هوا کی روزنامه می خونه.منم گفتم مو و بابات

آقا یکی اون گفت منم می گفتم.آخرش سره رو کم کنی من بهش گفتم اگه مردی برو روزنامه رو برام خلاصه نویسی کن.

اونم از سره لجبازی قبول کرد.آقا روزنامه من را گرفت .منم از فرصت استفاده کردم باهاش راه افتادم

یه خورده با هم صحبت کردیم.یادمه یه داداش کوچیکم داشت اومد به من گفت با خواهرم چی کار داری.منم گفتم برو بچه...

آقا این دختره رفت برای خونشون نون بر بری بخره .منم با دوستم جلوی نون بربری بودم .2 تا نون خرید یکیشو داد به من گفت یه دوستات هم بده.

آقا دوستام همه اشان حال کردند.بعد نون رو گذاشت تو خونشون.اومد دوباره پیشه ما .منم باهاش یه خورده برف بازی کردم.

یادش بخیر..........................................................

بعدش باهم رفتیم توی کوچه .من بهش گفتم نمی خواهی روزنامه ام را بدهی گفت مگه نمی خواهی برات خلاصه نویسی کنم

من گفتم اونا همش یه شوخی بود.بعدش به من نگاه کرئ گفت با من دوست می شی

من می دونستم که یه دوست پسر داره.گفتم مگه تو دوست پسر نداری.گفت من با اون بخاطره ای دوستام رفیقم ازش خوشم نمی یاد

من گفتم که یادته اون روز به من نه گفتی .منم الان بهت نه می گم

دیگه هیچی نگفت و رفت..

خدایی این چیزهایی که براتون می نویسم همش جلوی چشممه

اون دختره از محله ما رفتن.بعد از موضوع چند باری دیدیمش.اما یه سلامه ساده تموم شد.

اما خدایی یه خانمه خوب بود.از دسته ما که رفت.

براش آرزوی خوشبختی می کنم چون لیاقته اونو داره...

*************************************************************************************************************************

.....

...........................................

دوران دبیرستان۲

سلام

می خوام یه خاطره باحاله دیگه از دبیرستان براتون بگم

ساله سوم بودیم.منم کناره یکی از بجه ها میزه چهارم می نشستم سره کلاسه فکر کنم شیمی بود

من یه شلوار پام بود از این شلوارهای کتون.یادمه نخهای اون شلوار کمی کلفت بودن

دقیقا وسط پاهام یا همون خشتک یه ذره شلوارم نخ کش شده بود

یه نخ بود که آویزون بود می خواستم بکنمش هر کاری کردم نشد یعنی اگر می کشیدمش پاره می شد

این رفیقه من یه فندک تو جیبش بود البته اون سیگاری نبود ولی همراهش بود

به من گفت که بیا با آتیشه فندک بسوزونمش

منم قبول کردم.جونم براتون بگه اونو آتیش زد از پایینه اون نخ

یه دفه اومد بالا و دیدم وسط پام دود می یاد.آره وسطه پام آتیش گرفته بود . با دوستم با دست خاموشش کردیم

شلواره منم سوخت.آقا یه بویی سره کلاس پیچیده بود .معلمه ما هم دنباله بو می گشت و می گفت چرا بوی سوختن می یاد

ولی ما رو پیدا نکرد.وای که چقدر خندیدیم

.اینم به خاطره باحال از دورانه گذشته من که رفته دیگه نمی یاد

من موندم و خاطراتش...

چرا...

سلام به همه.

داشتم با خودم فکر می کردم که چرا...

به یک نگاه باید بازنده بشیم.

از اتفاقات کنارمون زود ناراحت بشیم.

چرا باید کسی رو دوست داشته باشیم که ما رو دوست نداره.

چرا باید عاشق عکسه افراد بشیم.

چرا بی خیاله بعضی چیزها نمی تونیم باشیم.

چرا همش سره کاریم

و.................................................................

اینم منم...

desert.threesاینم منم...

یه درخته خشک و بی برگ.

...........................................................................................................................